تاریخ : دوشنبه 91/10/18 | 1:49 عصر | نویسنده : Fateme Ta


باز هم قلبی به پایم اوفتاد

باز هم چشمی به رویم خیره شد

باز هم درگیر و دار یک نبرد

عشق من بر قلب سردی چیره شد

باز هم از چشمه ی لب های من

تشنه یی سیراب شد ، سیراب شد

باز هم در بستر آغوش من

رهروی در خواب شد ، در خواب شد

بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز

خود نمی دانم چه می جویم در او

عاشقی دیوانه می خواهم که زود

بگذرد از جاه و مال و آبرو

او شراب بوسه می خواهد زمن

من چه گویم قلب پر امید را

او به فکر لذت و غافل که من

طالبم آن لذت جاوید را

من صفای عشق می خواهم از او

تا فدا سازم وجود خویش را

او تنی می خواهد از من آتشین

تا بسوزاند در او تشویش را

او به من می گوید ای آغوش گرم

مست نازم کن که من دیوانه ام

من باو می گویم ای نا آشنا

بگذر از من ، من تو را بیگانه ام

آه از این دل آه از این جام امید

عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

چنگ شد در دست هر بیگانه ای

ای دریغا کس به آوازش نخواند


"فروغ فرخزاد"




  • روزنامه
  • مسکن ها
  • کارت شارژ همراه اول